English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4841 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
say's law U عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
say's law U از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
full employment equilibrium U تعادل اشتغال کامل
walras law U براساس این قانون در تعادل عمومی بازارها با دخالت بازار پول چنانچه تعدادی بازار کالا درحالت تعادل قرارداشته باشنددر این صورت بازار بعدی که میتواند بازار پول باشد نیز درحالت تعادل قرار خواهدداشت
to continue one's progress U پیشرفت خودرا ادامه دادن همواره جلو رفتن
unemployment equilibrium U تعادل در اشتغال ناقص
full employment U اشتغال کامل
full employment output U تولید در اشتغال کامل
full employment rate of growth U نرخ رشد در اشتغال کامل
employment gap U مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
neoclassical school U مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
inflationary gap U وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
To perfect oneself in a foreign language . U معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
bogota U نام شهری در جمهوری کلمبیای امریکا که در سال 8491 کنفرانسی در ان منعقدشد و سازمان دولتهای امریکایی را به وجود اورد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
reaganomics U اقتصادطرفدار عرضه است که اساس ان بر خلاف اقتصاد کینزی برروی مدیریت عرضه قراردارد . در این اقتصاد کاهش مالیات بعنوان یک محرک اقتصادی که باعث افزایش تولید و عرضه خواهد شد معرفی میشود
i am p to know him U بوجود او افتخار می کنم بوجود او سرافراز یا مفتخرم
de jure recognition U شناسایی کامل و دایمی و بدون قیدوشرط یک دولت که در مقابل ان شناسایی عملی وجود دارد
caveator U کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
blood chit U تقاضای مساعدت و اهدای خون بازوبند تقاضای کمک ازمردم
theory of effective demand determination U نظریه تقاضای موثر اصطلاح کینز برای تقاضای کل
what will it profit you U چه سودی برای شما خواهدداشت
ply yarn U نخ چندلا [در اثر تاباندن دو یا تعداد بیشتر رشته نخ بدور یکدیگر بوجود آمده و بسته به نیاز می تواند دولا، چهارلا، شش لا، نه لا و یا طنابی باشد. نخ یک لا فقط از به هم پیچیدن الیاف بوجود می آید.]
self poise U تعادل بدون پایه یا پشیبان تعادل ناپایدار
nep U پرز [تل] [گلوله ای کوچک از الیاف که در سطح پارچه یا فرش بوجود می آید. این عارضه هنگامی که الیاف طول بلندتری داشته باشند به علت پیچ خوردن آنها به یکدیگر بوجود می آید.]
on U همواره
ever U همواره
always U همواره
eer U همواره
ever- U همواره
ayŠaye U همواره
invariably U مطلقا" همواره
counterweight U حالت تعادل وزنه تعادل
counterweights U حالت تعادل وزنه تعادل
Science does not remain static. U علم همواره در حرکت است
without recourse U عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
rem U مقدار تابش یونیزه کننده که در صورت جذب توسط یک جسم همان تاثیرات فیزیولوژیکی را که یک رونتگن اشعه ایکس یاتابشهای گاما دارند خواهدداشت
constant U فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
constants U فیلد داده که همواره همان تعداد حروف را دارد
my fancy plays round that idea U خیال من همواره در پیرامون این موضوع سیر میکند
gyrocompass U نوعی قطب نما که همواره شمال حقیقی را نشان میدهد
full mobilization U تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
wet bulb termometere U ترمومتری که در ان جزء حساس توسط پارچهای که همواره با اب مرطوب نگاه داشته میشود احاطه شده است
full scale U باندازه کامل بمقیاس کامل
full annealing U بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case U جعبه کامل خشاب کامل
hence <adv.> U بنابراین
in this way <adv.> U بنابراین
whereby <adv.> U بنابراین
so U بنابراین
insomuch U بنابراین
as a result <adv.> U بنابراین
thereupon <adv.> U بنابراین
at that [at that provocation] <adv.> U بنابراین
consequently <adv.> U بنابراین
therefter U بنابراین
ergo U بنابراین
subsequently <adv.> U بنابراین
thereat <adv.> U بنابراین
as a consequence <adv.> U بنابراین
in consequence <adv.> U بنابراین
in this manner <adv.> U بنابراین
in this wise <adv.> U بنابراین
in this vein <adv.> U بنابراین
for that reason <adv.> U بنابراین
as a result of this <adv.> بنابراین
thus [therefore] <adv.> U بنابراین
for this reason <adv.> U بنابراین
in this sense <adv.> U بنابراین
in so far <adv.> U بنابراین
insofar <adv.> U بنابراین
accordingly U بنابراین
in this respect <adv.> U بنابراین
by impl <adv.> U بنابراین
thereupon U بنابراین
therefore <adv.> U بنابراین
by implication <adv.> U بنابراین
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
preoccupations U اشتغال
engagedness U اشتغال
preoccupation U اشتغال
busybody U اشتغال
busybodies U اشتغال
employment U اشتغال
underemployed U کم اشتغال
engagements U اشتغال
occupations U اشتغال
occupation U اشتغال
office U اشتغال
offices U اشتغال
engagement U اشتغال
i thought of you U جای شما را خالی کردم همواره فکر شما را میکردم
rivaled U هم اورد
rivalling U هم اورد
gift U ره اورد
rivalled U هم اورد
rivals U هم اورد
antagonist U هم اورد
corrival U هم اورد
supplementing U پس اورد هم اورد
supplemented U پس اورد هم اورد
supplement U پس اورد هم اورد
antagonists U هم اورد
moraine U یخ اورد
rival U هم اورد
rivaling U هم اورد
flotsam U اب اورد
competitors U هم اورد
competitor U هم اورد
supplements U پس اورد هم اورد
souvenirs U ره اورد
gifts U ره اورد
souvenir U ره اورد
employment rate U نزخ اشتغال
employment act U قانون اشتغال
employment gap U شکاف اشتغال
employment volume U حجم اشتغال
idleness U عدم اشتغال
overfull employment U اشباع اشتغال
overfull employment U اشتغال وافر
unemployment U عدم اشتغال
hyperemployment U اشتغال زیاد
employment opportunities U فرصتهای اشتغال
employment opportunities U امکانات اشتغال
employment policy U سیاست اشتغال
indebtedness U اشتغال ذمه
grievous U اندوه اورد
result U دست اورد
presents U ره اورد اهداء
resulted U دست اورد
present U ره اورد اهداء
sizes U بر اورد کردن
consequence U دست اورد
consequences U دست اورد
size U بر اورد کردن
presented U ره اورد اهداء
adversaries U مبارز هم اورد
presenting U ره اورد اهداء
resulting U دست اورد
jetsam U کالای اب اورد
full time U زمان اشتغال بکار
full time employment U اشتغال تمام وقت
hyperemployment U اشتغال بیش ازحد
employment rate U میزان نسبی اشتغال
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
inflationary gap U سطح اشتغال مطلوب
three-dimensional U و بنابراین به نظر جامد می آید
he brought more money U باز پول اورد
funnily U چنانکه خنده اورد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
perniciously U چنانکه زیان اورد
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
he called his kindred together U خوبشاوندان خودرافراهم اورد
snowdrift U برف باد اورد
annual accumulation of sediment U سال اورد ته نشست
snowdrifts U برف باد اورد
multipass overlap U بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
he brought more money U قدری دیگر پول اورد
nauseant U دارو و یا چیزدیگری که تهوع اورد
epispastic U مشمع یاچیزدیگری که تاول اورد
letters testamentary U خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
occupational therapy U درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
diplomatist U کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
pipeline U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
pipelines U بنابراین سرعت اجرای برنامه افزایش می یابد
can one p a soul out of hell? U ایاکسی میتواندبدعاروحی راازدوزخی بیرون اورد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
he lined up his men U مردان خود را در صف اورد صف ارایی کرد
milch cow U کسیکه باسانی میتوان پول از او در اورد
amateurism U اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
wright U کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
imago U حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough U بطور کامل کامل
To bring into existence . U بوجود آوردن
To come into existence . U بوجود آمدن
begat U بوجود اوردن
zygote U بوجود اید
give birth to U بوجود اوردن
give brith to U بوجود اوردن
zygotic U بوجود اید
regenarate U از نو بوجود اورنده
makes U بوجود اوردن
make U بوجود اوردن
biologism U اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
I am obsessed by fear of unemployment . U تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
scissors U سگک از رو که فشار زیاد به کمر وارد می اورد
overlays U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlay U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
overlaying U و بنابراین حافظهاصلی فقط حاوی بخشهای مورد نیاز است
arising U بوجود اوردن برامدن
to procreate an heir U وارثی بوجود اوردن
arise U بوجود اوردن برامدن
fathers U موجد بوجود اوردن
arises U بوجود اوردن برامدن
fathering U موجد بوجود اوردن
fathered U موجد بوجود اوردن
vampirism U اعتقاد بوجود vampire
inchoate U تازه بوجود امده
self born U از خود بوجود امده
father U موجد بوجود اوردن
at the instance of U به تقاضای
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1 if there's any justice
1معنی کنید: Residential Demand Side Management
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
1i wish to wish the wish the wish you wish to wish the wish
1there is always the peace corps
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com